زلال؛ مثل چشمه، مثل اشک

زندگی لمس این لحظه‌ست...

زلال؛ مثل چشمه، مثل اشک

زندگی لمس این لحظه‌ست...

زلال را دنبال کنید
سلام

این،
چشمه‌ای است زلال،
از دلِ سنگِ کوهی رو سیاه.
از سنگ هم چشمه‌ می‌جوشد.
من دیده‌ام.
با دو چشم خود،
و در دو چشم خود،
و از دو چشم خود.
لحظه‌ها زلال‌اند و گوارا؛
زمانی که عکس خودم را در چشمه‌ی چشمم تماشا می‌کنم.
و آن موقع دل سنگ ترک برمی‌دارد.
و زلال جاری می‌شود.
زلال، مجرای دردهایی است که از کوهی راه به برون یافته است.
زلال،
گاهی چشمه‌ی آبی خنک است.
و گاهی آبِ معدنیِ جوشان.
بستگی دارد در دل کوه چه خبر باشد...


اگر مطلبی را از این‌جا -یا از هرجای دیگر- نقل می‌کنید، منصف باشید و منبعش را هم ذکر کنید. دمتان گرم :)

آن‌چه گذشت

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

روی پله نشسته‌ام و ساعدم را زیر چانه‌ ستون کرده‌ام و به یک نقطه خیره‌شده‌ام و به آینده‌ها و آرزوها و برنامه‌هایم فکر می‌کنم.

خواهرزاده‌ی هشت-نه ساله‌ام هم کنارم نشسته‌است و ساعدش را زیر چانه‌ ستون کرده‌است و احتمالا به یک نقطه خیره شده‌است و احتمالا به آینده‌ای یا آرزویی یا برنامه‌ای فکر می‌کند.

می‌گویم: می‌دانی؟ می‌خواهم کاری کنم که مثل بمب صدا کند!

می‌گوید: خب، برو ترقه‌بازی!!

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۲ ، ۲۲:۲۸
طاها

برخوردیم به یکی از همین تندیس‌های بزرگِ شهری،

ازم پرسید: این مجسمه یعنی چه؟ اصلاً هم که قشنگ نیست!

گفتم: بله؛

این، نه زیباست، و نه هیچ معنایی دارد،

این یک اثر هنری است!

 

 


«هنر در جامعه‌ی ما، تا آن‌حد تباه شده‌است که هنر بد، نه‌تنها هنر خوب به‌شمار می‌رود، بلکه مفهوم خود هنر نیز از میان رفته‌است؛ از این‌رو، برای آن‌که سخن از هنر جامعه‌ی خود گوییم، پیش از همه لازم است که هنر حقیقی را از تقلبات هنری جدا کنیم.»

[تولستوی، لئون؛ هنرچیست؟، ترجمه‌ی کاوه دهگان، فصل پانزده، ص166]

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۲ ، ۱۲:۴۱
طاها