زلال؛ مثل چشمه، مثل اشک

زندگی لمس این لحظه‌ست...

زلال؛ مثل چشمه، مثل اشک

زندگی لمس این لحظه‌ست...

زلال را دنبال کنید
سلام

این،
چشمه‌ای است زلال،
از دلِ سنگِ کوهی رو سیاه.
از سنگ هم چشمه‌ می‌جوشد.
من دیده‌ام.
با دو چشم خود،
و در دو چشم خود،
و از دو چشم خود.
لحظه‌ها زلال‌اند و گوارا؛
زمانی که عکس خودم را در چشمه‌ی چشمم تماشا می‌کنم.
و آن موقع دل سنگ ترک برمی‌دارد.
و زلال جاری می‌شود.
زلال، مجرای دردهایی است که از کوهی راه به برون یافته است.
زلال،
گاهی چشمه‌ی آبی خنک است.
و گاهی آبِ معدنیِ جوشان.
بستگی دارد در دل کوه چه خبر باشد...


اگر مطلبی را از این‌جا -یا از هرجای دیگر- نقل می‌کنید، منصف باشید و منبعش را هم ذکر کنید. دمتان گرم :)

آن‌چه گذشت

۳ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

خانواده‌شان خیلی پرجمعیت بود و ده دوازده‌تا پسر و دختر قد و نیم‌قد داشتند. برای آن‌که دست بچه‌ها به پذیرایی‌های ویژه‌ی مهمانی‌های مهم نرسد، بزرگ‌ترهای خانواده همیشه جعبه‌ی شیرینی‌های خوشمزه را بالای کمد یا جایی که در دسترس بچه‌ها نباشد می‌گذاشتند، اما بچه‌ها محل جعبه را کشف می‌کردند. از بین آن‌ها فقط یکی بود که وقتی می‌فهمید دستش به جعبه نمی‌رسد، بی‌خیال می‌شد و می‌رفت پی بازی و کار خودش، اما بقیه هر بار ترفندی برای دسترسی به جعبه‌ی شیرینی‌های خوشمزه پیدا می‌کردند و چندتایی از شیرینی‌ها را قبل از مهمانی می‌خوردند. کم‌کم موضوع برای بزرگ‌ترها روشن و حتی عادی شد و خودشان هم با این وضع کنار آمدند، و در عین آن‌که باز هم جعبه را دور از دسترس قرار می‌دادند، اما دست‌برد بچه‌ها را نادیده می‌گرفتند و انگار نه انگار. برای جبران شیرینی‌هایی هم که بچه‌ها برمی‌داشتند، معمولاً مقداری شیرینی ذخیره جای دیگری کنار می‌گذاشتند. کم‌کم کار به جایی رسیده بود که بزرگ‌ترها با خودشان می‌گفتند «بچه‌ها اگر شیرینی خواستند از همان بالا برمی‌دارند...» گویی شکل طبیعی به دست آوردن شیرینی برای بچه‌ها همان بود که آن را از دسترسشان دور قرار دهند و بچه‌ها دزدکی سراغ شیرینی‌ها بروند!
در این بین، هیچ‌کس به فکر آن‌بچه‌ی خوب خانواده نبود! کسی که دور بودن ظرف شیرینی را برای خودش یک حد اخلاقی مهم می‌دانست، همیشه سرش بی‌کلاه می‌ماند؛ چون، اگرچه قادر بود راهی برای دست‌رسی به شیرینی‌ها پیدا کند، با سرسختی جلوی خودش را می‌گرفت و از آن اجتناب می‌کرد؛ و آن‌چه از خوب بودن عاید این بچه‌ می‌شد، تنها و تنها بی‌نصیب‌ماندن از شیرینی‌ها و نادیده‌گرفته‌شدن خواسته‌هایش بود. انگار نه انگار که او هم مثل بقیه یا حتی شاید بیش‌تر از بعضی‌شان شیرینی دوست دارد؛ و در این میان، همیشه و همیشه، سهم بچه‌ی خوب و ملتزم به حد و مرزهای بزرگ‌ترها، رنج بود و ناکامی و ناکامی و ناکامی.

موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۶ ، ۱۶:۲۱
طاها

دبیرستان که بودم، یک آزمون هماهنگ سراسری استانی بین دانش‌آموزان همه‌ی مدارس برگزار می‌شد که حیثیت مدرسه به آن وابسته بود، و حفظ این حیثیت هم به عهده‌ی دانش‌آموزهای بی‌زبان. مشاور مدرسه از همان روز اول، با بچه‌ها در مورد این آزمون «مهم» که در دی‌ماه برگزار می‌شد با توصیه‌های شدید و اکید‌ حرف می‌زد و گاه به صورت انفرادی و گاه در جمع بچه‌ها، چنان درباره‌اش یادآوری و تأکید می‌کرد و خطابه می‌راند که گویی مهم‌ترین مسئله‌ی زندگی ما در آن برهه، تنها همین آزمون است و بس. آن‌قدر نام آن آزمون را همه‌ی کادر مدرسه از جمله این مشاور بزرگوار، با دلسوزی‌های فراوان برای ما گفتند و تکرار کردند و بر سرمان کوفتند که هنوز هم بعد از چندین سال، در سالروز برگزاری آن آزمون به یادش می‌افتم و حتی مضطرب می‌شوم!

 

گذشت و دانشجو شدم. یک‌بار که برای سر زدن و ادای احترام به آموزگاران و کادر مدرسه و مرور خاطرات و احوال‌پرسی از بچه‌های سال‌پایین‌تر به مدرسه سر زده بودم، همان مشاور دل‌سوز را دیدم و سلام و احوال‌پرسی کردیم و ایشان از من در مورد ازدواج پرسید و این‌که چرا هنوز مجردم. خیلی متعجب شده بودم که مسائل اصلی و واقعی زندگی ما هم -ولو در همین حد که چیزی درموردش بپرسد- برای یک مشاور متعلق به آموزش و پرورش می‌تواند اهمیت داشته باشد!

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۶ ، ۱۸:۰۹
طاها

إبن أبی طه در پست دویست و هفتاد و دوم از «البحار الزُلالة» در فضیلت روزه‌ی اول زمستان چنین می‌نویسد که «روز اول زمستان را روزه بگیر و آن را از کف مده، که همانا این روز کوتاه‌ترین روز سال است و همانا می‌شود قضای روزه‌ی اول تیرماه را هم در این روز به جای آورد، و همانا این خیلی باحال است. پس چونان‌چه روزه‌ای قضا داری یا نذر، اگر اول زمستان را برای ادای آن قدر ندانی، واقعاً که»

 

وی در همین باب اشاره می‌کند که «در آخرالزمان، دورانی فرا می‌رسد که شب یلدا مقارن می‌گردد با شب جمعه، و مردمانی خواهند بود در آن دوران که تا پاسی از یلدا را بیدار مانده و شکم از خوردنی و نوشیدنی، تا سر حد غایت می‌انبارند و ناگزیر روز نخست زمستان را -که جمعه است و رسماً تعطیل- تا زوال آفتاب از خفتن‌گاه برنمی‌خیزند، و بر هم اگر بخیزند، چون تا توانسته‌اند خورده‌اند، تا دیرگاه هیچ گرسنگی نخواهند فهمید. بدان که همانا این جماعت اگر این روز را روزه نگیرند، همانا خسران مبین است و همانا واقعاً که»

 

هم‌چنین، وی در فضیلت شب نخست زمستان نیز می‌نگارد: «همانا یلدا بلندترین شب سال است، و این شب را بسیار قدر بدان، که همانا هر دقیقه از این شب، برابر است با شصت ثانیه از شب‌های دیگر»

موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۶ ، ۱۴:۱۴
طاها