زلال؛ مثل چشمه، مثل اشک

زندگی لمس این لحظه‌ست...

زلال؛ مثل چشمه، مثل اشک

زندگی لمس این لحظه‌ست...

زلال را دنبال کنید
سلام

این،
چشمه‌ای است زلال،
از دلِ سنگِ کوهی رو سیاه.
از سنگ هم چشمه‌ می‌جوشد.
من دیده‌ام.
با دو چشم خود،
و در دو چشم خود،
و از دو چشم خود.
لحظه‌ها زلال‌اند و گوارا؛
زمانی که عکس خودم را در چشمه‌ی چشمم تماشا می‌کنم.
و آن موقع دل سنگ ترک برمی‌دارد.
و زلال جاری می‌شود.
زلال، مجرای دردهایی است که از کوهی راه به برون یافته است.
زلال،
گاهی چشمه‌ی آبی خنک است.
و گاهی آبِ معدنیِ جوشان.
بستگی دارد در دل کوه چه خبر باشد...


اگر مطلبی را از این‌جا -یا از هرجای دیگر- نقل می‌کنید، منصف باشید و منبعش را هم ذکر کنید. دمتان گرم :)

آن‌چه گذشت

شتاب

يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۶، ۰۲:۵۱ ب.ظ

وقتی می‌خواهی از فرعی وارد بزرگ‌راه شوی، یک خط سرعت دارد که در حاشیه‌ی بزرگ‌راه است و فرصتی است برای افزایش دادن سرعت ماشین و رساندنش به حداقل سرعت مناسب بزرگ‌راه. وقت‌هایی که می‌رسم به آن خط افزایش سرعت، خیلی حال می‌کنم. ژست خلبانی را می‌گیرم که هواپیما را با وقار رسانده به اول باند و حالا می‌خواهد گازش را بگیرد. تکیه می‌دهم به صندلی و دست‌ها را بر فرمان عمود می‌کنم و ماشین را به شتاب فرا می‌خوانم. البته من سرعت و گاز دادن را همیشه دوست ندارم. به عبارتی از این بچه‌بازی‌های بچه‌راننده‌های جوگیر خوشم نمی‌آید. یک رانندگی آرام و امن را دوست دارم، ولی سرعت گرفتن در بزرگ‌راه به معنی بد راندن نیست. بزرگ‌راه اساساً جایی است برای آمیختن سرعت و رامش در راندن. شبیه خلبانی، شبیه کاری که خلبان در ابتدای باند بر سر هواپیما می‌آورد. فکر می‌کنم اگر خلبان بودم،‌ همان ابتدای باند را از اوج پرواز هم بیش‌تر دوست می‌داشتم. به خاطر همین‌که آن‌جا آغاز یک شتاب است. شتاب است که هیجان خاصی دارد، وگرنه سرعت‌داشتن زود ملال‌انگیز می‌شود. شتاب، اما حرکتی است در حرکت! تغییر کیفیت حرکت است. یک حرکت یک‌نواخت نیست. تنوعی است در حرکتی که وجود داشته یا خواهد داشت. فرصتِ شتاب، فرصتی برای جابه‌جایی است در شکل جابه‌جایی؛ و خب این خیلی جالب است! و من هم آن را دوست دارم؛ حسی را که از نقطه‌ی آغاز یک شتاب تازنده دریافت می‌کنم. دوست دارم این حس را. حسِ خط افزایش سرعت کناره‌ی بزرگ‌راه را‌، و حس ابتدای باند پرواز را.

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۶/۱۲/۱۳