وقتی آن نمایشنامهنویس پرافتخار یونانی که دیالوگهای عاشقانهی نوشتههایش کپشنهای اینستاگرام را پر از لایک میکند -همان آقای سوفوکلس (496-406 ق.م.) را میگویم- وقتی جوانیاش را پشت سر گذاشته بود و رمق اعضا و جوارحش به سستی گراییده بود؛ روزی یکی آمد ازش پرسید که حالا در این سن پیری آیا هنوز هم میتواند رابطهای جنسی داشته باشد یا نه. سوفوکلس جواب خیلی خوب و باحالی داد. گفت که «خیلی خوشحالم که از چنگ این میل [کوفتی] خلاص شدهام، حس بردهای [مفلوک] را دارم که از دست یک ارباب ظالم و دیوانه [و زباننفهم و خر] فرار کرده باشد.» [عبارات داخل کروشه را طبعاً من افزودهام، برای اینکه -نمیدانم چرا- دلم میخواهد سوفوکلس در اصل اینطوری جواب داده باشد!] خب، حالاییها که خیلیهاشان مثل سوفوکلس فکر نمیکنند به نظرم. البته شاید اصلاً فکر نمیکنند! بیدلیل دلشان میخواهد وضعیت را به شکل مطلوب سابق نگه دارند، حتی اگر وضعیت بعدی بهتر باشد! بیشتر از آنکه فکر کنند هم تقلید میکنند. راحتتر است، هزینهش هم کمتر است! برای همین تا پا به سن میگذارند به انواع و اقسام دارو و درمان و گیاه و علف و چه و چه متوسل میشوند که توان جنسیشان همچنان استوار بماند. حالا کار ندارم. شاید دلیل موجهی داشته باشند. شاید شرایط فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسیشان با زمان سوفوکلس فرق دارد یا وضع مالی باباشان مثل وضع مالی بابای سوفوکلس توپ نیست (گرچه نمیدانم آن زمان وضع توپ بابا در این زمینه چهقدر تأثیر داشته!) و خلاصه طوری است که در جوانی هم نتوانستهاند برای میل جنسیشان طرفی ببندند و حالا میخواهند جبران کنند. شاید هم طرفی بستهاند و میخواهند تا ابد همینجور طرفی ببندند! چه میدانیم؟!
●
چند روز است که گوشی تلفن همراهم پُکیده و از کار افتاده. داغان شده و لاجرم خاموش است. گوشیِ جایگزینِ موقتی هم برایش پیدا نکردهام و برای همین از قیدش رهیدهام. هر وقت میخواهم برای قدم زدن یا خریدی چیزی از خانه بیرون بروم، طبق عادت یک لحظه به این فکر میکنم که گوشی کجاست تا برش دارم، بعد سریع یادم میآید که لاشهی خدابیامرز افتاده گوشهی اتاق، لبخندی میزنم و سبکبار میزنم از خانه بیرون. هر کسی هم ازم میپرسد «خب چرا نمیروی درستش کنی؟» ناخودآگاه به یاد تلاش امروزیها برای درست کردن ضعف قوای جنسی در کهنسالی و آن حرف سوفوکلس میافتم، نمیدانم چرا!