به جای اینکه آخر مطلب یک ستاره بزنم و بگویم عنوان یعنی چه، همین اول بگویم که خیال همه راحت شود. یک رفیقی داشتیم، محال بود یک کلمه به وزن متفعّل بگوید، ولی در ادامهاش نگوید «ام چه نامم!» به خاطر اینکه یک بار مرحوم شهریار گفته بوده است «متحیرم چه نامم» او هر موقع متأسف و متضرر و متأهل و متمدن و متغیر و متأمل و از اینجور چیزها بود، بعدش هم چه نامد بود! حالا چون در این برنامه (برنامه = پست) میخواهیم چند بیتی از اشعار (چند = سه) مرتبط با ماه رمضان را بررسی کنیم، بنده هم از این عنوان استفاده نمودم. خب بریم سراغ ابیات.
بیت اول لطفا.
ماه رمضان آمد و ماه رمضان شد
صد شکر که این آمد و صد شکر که آن شد
بسیار عالی. اول از همه در مورد «آن شدن» که در آخر مصراع دوم آمده است، توضیحی عرض کنم. منظور از «آن شدن» آنلاین شدن قمر ماه رمضان در بستر شبکهی مدار قمری تقویم سالیانهی هجری است. (مدیونید فکر کنید من خودم چیزی فهمیدم از این جمله). خلاصه همانطور که شنیدید مثلا طرف میگوید «آن شو» یا «آن بودی» اینجا هم شاعر میفرماید که ماه رمضان آن شده است و خدا را به خاطر این مسئله شکر میکند. البته نظر بهتری هم در این ارتباط وجود دارد و زیبایی شاعرانهی بیشتری به شعر هم میبخشد، و آن این است که این «آن شدن» تعبیر استعاری است؛ ماه رمضان به یک کاربر فضای مجازی تشبیه شده است که حالا آنلاین شده. خیلی هم خوب! در ضمن، این تعبیر شاعر، میتواند به صورت کنایی به مسدود شدن تلگرام هم اشاره و به آن نقد داشته باشد. شاعر اشاره کرده که چون ماه رمضان از این قواعد پیروی نمیکند، توانسته که «آن» شود، و خدا را به خاطر آن شدن ماه رمضان شکر میکند تا به صورت غیر مستقیم از ناراحتیاش بابت سختیِ «آن شدن» خودش حکایت کند.
اما در مصراع اول میفرماید که ماه رمضان آمد، و بعد این عبارت را عطف میکند به این عبارت که ماه رمضان شد. آیا آمدن و شدن ماه رمضان تفاوتی با هم دارد؟! اینجا لازم است اشارهای کنیم به نظریاتی که در باب زمان مطرح است! در نگاه خطنگر به زمان ماههای سال در حال آمد و شد هستند، اما در نگاه کلنگر به زمان، وقوع ماهها یکباره و دفعی است. (برای آشنایی با این نظریات و تکمیل اطلاعاتتان میتوانید رجوع کنید به منابع معتبر دربارهی نظریات زمان، گرچه چیزی در اینباره پیدا نمیکنید، چون همین الان دارم از خودم در میکنم. داغْداغ!) پس چی شد؟ نگاه خطنگر قائل به آمدن ماه است و نگاه کلنگر قائل به شدن ماه. شاعر در این مصراع با هوشمندی تمام به هر دو نظریه التفات داشته و میخواسته بگوید از نگاه هر دو نظریه، الان ماه رمضان است و چارهای نداری که ماه رمضان باشد. از این تأکید شاعر به نظر میرسد که در آن دوره مردم میخواستهاند با اتکا به نظریهی کلنگر، همزمان سایر ماهها را هم واقع به شمار بیاورند و از زیر روزهداری دربروند. و شاعر در یک عبارت کوتاه مچشان را گرفته و توضیح داده که این بهانهها کار ساز نیست. چون که ظاهراً آن زمانها جو روزهداری و اینها در ماه رمضان خیلی پررنگ بوده و برای در رفتن ازش نیازمند توجیهگری زیادی بوده!
خب چون وقت زیادی نداریم بریم سراغ شعر بعدی. شعر بعدی لطفا.
روز ماه رمضان زلف میفشان که فقیه
شکند روزهی خود را به گمانش که شب است
متشکرم چه نامم! انصافاً این بیت را درست نقل کردم! شاطر عباس صبوحی میگوید. یک غزل است و خیلی هم زیبا. البته این که خواندید بیت دوم غزل است. بیت اول لطفا.
روزهدارم من و افطارم از آن لعل لب است
(به به! حبذا! تا باد چنین بادا!)
آری افطار رطب در رمضان مستحب است
خب این بیت را هم درست نقل کردم و نگران نباشید. معنا هم که خدا را شکر روشن است. در ارتباط با این بیت باید بگویم که خوشا حال شاطر عباس که نمیدانم در چه دورهای و در کجای عالم میزیسته که افطارش خیلی لاکچریطور با لعل لب بوده! ما که با عنایت به اوضاع معیشتی و اقتصادی این روزگار، برای افطار لعل لب و این قرطیبازیها که هیچ، نگرانم عنقریب همان رطب سیاه را هم سر سفره نداشته باشیم! بلا دور!
(از اتاق فرمان اشاره میکنند لب در این شعر، لب عرفانی و الهی است :| )
(یعنی هنوز کسی هست که چیزی در این متن را جدی گرفته باشد؟ چرا اینطوری میکنید آخه؟)
بله خلاصه.
این هم از این.
تا دیگر مرتبهای که با هم همسخن شویم، بدرود!
از جناب قاآنی به خاطر بیت «عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت/ صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت» به خاطر وامی که به این پست دادند تشکر و به خاطر کاری که به سر بیتشان آوردم عذرخواهی میکنم!