سلام بر تو؛
فصلِ سپیدیِ بیآلایشِ برف،
زلالِ هیجانزدهی باران،
و عطر زندگیبخشِ نرگس...
آیا در دنیا کاری به اهمیت و بزرگی شادکردن قلب کوچک و پاک بچهها داریم؟
کاری آنقدر مهم که پیامبر خدا در کوچهها برایش وقت صرف کند،
و آنقدر بزرگ که امیر مؤمنان به خاطرش بر زمین زانو بزند و ادای چارپایان را درآورد؟!
خدایا، این توفیقهای بزرگ را از ما دریغ نکن!
نخستین اصلی که در هر پژوهش بنیادین باید دانست
-حتی پیش از بداهت امتناع اجتماع نقیضین-
این است که «فاقد شیء مُعطی شیء نمیشود».
بله. بیمایه فطیر است آقا.
عاشق
همهی نیتهایش خالص است،
خالصِ خالص،
پاک و بیشائبه،
«قربة الی المعشوق»
آزاده باش،
که نه به این بهچشمآمدنها دل ببندی،
و نه از این ازچشمافتادنها خاطرت برنجد.
ولی از تأمل دریغ نکن؛
شاید آنچه تو را به چشم آورد فضیلتی نباشد،
و آنچه تو را از چشم انداخت رذیلتی باشد.
بعضی وقتها که نا آرام میشوم،
و خانهی قلبم پر میشود از تلاطمها و بههم ریختگیها،
دلم هوای یک همسر «خانهدار» میکند...
یک خانهدارِ کاربلد.
گاهی منتظریم که شرایط بهتر شود تا کاری را انجام دهیم،
در حالی که باید آن کار را انجام دهیم تا شرایط بهتر شود...!
خدایا، مرا آدم کن!
یک آدم خیلی خوب،
که خیلی دوستش داری!
خدایا، میدونم که سخته!
اما تو قدرتش را داری؛ تو میتونی خدایا...!
یادش به خیر،
یاد همین روزهایی که دارد میگذرد...
دلم برایتان تنگ میشود،
ای خوبیها و خوشیهایی که هستید و نمیبینمتان؛
و فردا که رفتید حسرتتان برایم میماند...
آرام،
صبور،
مهربان،
پاک،
بیشائبه،
بدون هیچکدام از این رنگهای فریبندهی دروغین.
در این هوای سرد، باز هم جنبشی دارد، برایت دست تکان میدهد،
متواضع است که با طمأنینه فرود میآید و خاکسارانه بر زمین مینشیند.
با آنکه اینهمه زیباست، اما هرگز خودش را به رخت نمیکشد.
دوستشان داری، مثل بهترین دوستهایت؛
همهشان را دوست داری، تکتکشان را؛ تکتک بلورهایِ امیدوارِ برفِ اول زمستان را.
من، همهی حرفهایم را میزنم؛
همهی همهی حرفهایم را؛
و همه، همهی حرفهایم را میشنوند...
[آنهم به بینالمللیترین زبان دنیا!!]
آخر، سکوت زبانی است که هیچوقت و برای هیچکس نیاز به ترجمه ندارد...!
بسیاری از مردم را در طلب آنچه ندارند دیدم و در شکایت از آنچه نزدشان است.
عموماً، خوبیها و خوشیهای آنچه را در آن نیستیم میبینیم و رنجها و بدیهای آنچه در آنیم،
که اگر عکس این بود، زندگی به کام همهمان، همیشه شیرین میآمد.
وقتی هوا آلوده میشود، همه انتظار باران میکشند.
وقتی هوا خیلی آلوده میشود، ضرورت باران بیشتر حس میشود.
وقتی هوای دلم خیلی آلوده میشود...
باران... باران...
باران با رایحهی توبه ضروری میشود!
حاشیه مهمتر از متن: در تهران اول هوا آلوده میشود بعد شهر تعطیل، اما در دل بعد از آن که شهر تعطیل شد کمکم هوا آلوده میشود!
صاف،
صادق،
صیقلی،
بدون هیچ شائبهی نیرنگ،
و با دلی شیشهای و شفاف،
ای کاش شهر پر از آینه بود!
دلم برای قصههای مادر بزرگ تنگ شده است.
کاش تلویزیون،
و بازیهای کامپیوتر،
دل مادر بزرگ را نشکسته بود!