تبریک
دوشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۲، ۰۷:۱۳ ب.ظ
گوشی را از جیبم درآوردم و پیامک را باز کردم.
اوه! ناگهان یادم افتاد که چند سال پیش چنین روزی اولین ساعتهای زندگیم را در این دنیا تجربه میکردهام.
و بعد یادم افتاد که روزی هم آخرین ساعتهای زندگیم را در این دنیا ...
و بعد... خدا کند از آنپس هم هر سال برایم پیامک تبریک بیاید!
دیروز، اقوام و رفقا بزرگواری کردند پیامک تبریک فرستادند.
هرکدام به شکلی و با هنرمندی خلاقانهی نهفته در جملهبندیهای بدیع که پیامکشان را تبدیل میکرد به هدیهای متمایز و ماندنی. اما خلاصه یک مفهوم مشترک بین همهشان بود:
تولدت مبارک!
و من مدام به این فکر میکردم که راستی تولدم چهقدر برای خودم و دیگران اتفاق مبارکی بودهاست؟
۹۲/۰۶/۰۴