برخی از آنچه تا کنون در وبلاگم نوشتهام -از جمله همین مطلب گذشته- دلنوشتههایی است که شاید در فایدهی انتشارش بشود چون و چرا کرد. یکی از دوستان بارها به من توصیه کرده که این دلنوشتههای شخصی را برای خودم نگه دارم، و این چیزها برای انتشار و در معرض خواندن همهگان قراردادن نیست، و دلایلی هم برای حرفش میآورد، اما با این حال من گاهی با او موافق نبودم و قانع نمیشدم، و فکر میکردم که این حرفهای خصوصی و دلنوشتهها -خصوصاً اگر ارزشهای افزودهای همچون روایت خوب یا ادبیات زیبا داشته باشد- میتواند فوایدی داشته باشد و برای هر مخاطبی، به شکلی قابل استفاده باشد.
آنچه را از این فواید فعلاً به ذهنم میرسد، خیلی خلاصه عرض میکنم:
خب، تردیدی نیست که این تعابیر و شرححالها، بروزهای حالات انسانی است. گزارشهایی است از آنچه در یک انسان رخ میدهد یا میتواند رخ دهد.
اولاً این گزارشها -که به صورت دلنوشته ابراز میشود- خودش دادههای ارزشمندی از وضعیتهای افراد بشر است. هم برای کسانی که به حال و روز اجتماعی و فردی مردم اهمیت میدهند، قابل توجه است؛ و هم برای کسانی که به بهبود عوامل درونی و بیرونی اثرگذار بر روحیهی انسانها میاندیشند. مثلا پست قبلی وبلاگ من برای مخاطب نکتهسنج میتواند حاوی پیامهایی از این دست باشد که یک جوان مذهبی با بیش از ربعقرن سن در این جامعه هنوز در رفع یکی از بدیهیترین نیازهایش دچار مشکل است، و مثلاً اوضاع معیشتی یا هنجارها و ارزشهای رفتاریِ -دست کم- یک قشر خاص از جامعه، به همراه باورهای فرهنگیِ پیوند خورده با قرائتی که از مذهب وجود دارد، نتوانسته چارهای برای مسائل این نسل از این قشر فراهم آورد.
ثانیاً، وقتی یک حال شخصیِ انسانی بیان میشود، مخاطبانش دو دسته خواهند بود: عدهای که با آن همذاتپنداری میکنند، و عدهای دیگر که این حرفها حرف دلشان نیست.
برای دستهی اول، کمترین خاصیت چنین دلنوشتههایی میتواند تسلیدادن و آرامشبخشی باشد. همیشه پیدا کردن یک همدرد تسکین میدهد. نقل این عواطف شخصی و حرفهای خصوصی به شکلی که آمیخته با تعابیر ادبی و خیال شاعرانه باشد، در ادبیات ما تازگی ندارد و جایگاه و ارزش آن هم برای عام و خاص، کم و بیش شناخته شده است. در میان آثار شاعران معاصر، اشعار زیادی هستند که همین کارایی را دارند و مخاطب معمولی، آنها را به خاطر این ویژگیشان دوست دارد. اصلا چرا راه دور برویم؟! همین دوستی که ازش یاد کردم، بارها از اشعاری استفاده میکرد که در واقع حرف خصوصی است، ولی برای بازگویی حال خود او به کارش میآمده و ازش استفاده میکرده.
مثلا مطلب قبلی وبلاگ هم درد دلی است که -به نظرم متأسفانه- جمع زیادی از جوانان مشابه من آن را درک میکنند و واگویهی خواستههای برآورده نشدهی خودشان را در آن مییابند، و یافتن همدردی که سعی کرده حس و حالشان را در بیانی نسبتاً خوب و دلنشین ابراز کند -فکر میکنم که- برایشان خوشایند است.
دستهی دیگر هم، که در مواجهه با چنین نوشتهای یا سخنی -اگر این سخن همچون مطلب گذشتهی وبلاگ، واگویهای از یک وضعیت نسبتاً غم انگیز باشد- دست کم آن است که به حال بهتر خودشان فکر میکنند و قدر وضعیتشان را بهتر میدانند. به داشتههایشان یادآورده میشوند و رضایتشان از آنچه دارند بیشتر میشود. مثلا دوستی که بخت یارش بوده و یارش را در همان سال اول دانشجویی در تهران، از میان یکی از دانشجویان خوب همین تهران پیدا کرده و این واگویههای غمانگیز نویسندهی همسن و سالش را با خاطرات خوش ایام گذشته در کنار همسرش مقایسه میکند، از اینکه چنین نعمتی را سالها در اختیار داشته و مزهاش را چشیده، خوشحال میشود، و اگر نسبت به آن بیاعتنا بوده، حالا بیشتر قدرش را میداند. خب، در خوب بودن این تأثیر هم که شکی نیست.
بنابراین در انتشار این دلنوشتهها و حرفهای شخصی، فواید زیادی نهفته و میتواند از جهات مختلف کار ثمر بخشی باشد.
شما با این نگاه موافقید یا مخالف؟ نظر شما چیست؟