🔹 این مطلب در ارتباط با پست هنر شگفتانگیز روانگردانی است.
● یکی از مؤیدهایی که برای ادعای طرحشده در مطلب گذشته بهذهنم میرسد، ماجرای افزایش شیردهی گاوهاست! حتماً خبرش را دیدهاید یا شنیدهاید که برای افزایش شیردهی، در برخی دامپروریها اقدام بهپخش موسیقی برای گاوها کردهاند و نتیجه گرفتهاند. شاید اگر یک تصویر از طبیعت سرسبز و بکر را هم مقابل چشم گاوها بگذاریم، در افزایش شیردهیشان اثر داشتهباشد. فرآیند این اثرگذاری نیازمند پژوهشهای علمی است، اما هرچهباشد، بهنظر میرسد هرچهقدر بهسمت هنرهای مفهومیتر پیش برویم، امیدمان برای یکچنین اثرگذاریهایی بر دیگر موجودات زنده کمتر میشود. پس بهنظر میرسد، موسیقی در تحریکهای جسمانی زودتر و بهتر از خیلی چیزهای دیگر اثر میگذارد. مثلاً اگر یک قطعۀ ادبی در توصیف بهار برای گاو بخوانم، هیچ امیدی ندارم که تأثیری بر رویش بگذارد، در حالی که پیشاپیش دربارۀ تصویری واقعی از طبیعت در ابعاد بزرگ، و صدای موسیقی چنین امیدی دارم. چنین تمایزی را در میزان مفهومیبودن اثر میتوان جست. اینکه یکچیز نیاز به «فهمیدن» دارد تا اثر بگذارد، و یکچیز بدون آنکه لازم باشد «فهمیده» شود، میتواند اثر بگذارد. البته در پست قبلی هم گفتهبودم که این موضوع، نفیکنندۀ ارتباط موارد اثرگذار بر جسم با مفهوم نیست، همانطور که روانگردانها میتوانند برای انسان زمینۀ خلق مفاهیمی را فراهم کنند.
● مؤید دیگر هوش مصنوعی است. تا بهحال طیف وسیعی از کارها را بههوش مصنوعی سپردهاند. هوش مصنوعی شعر سروده، داستان نوشته، مقالۀ پژوهشی در حوزۀ مهندسی تدوین کرده و البته موسیقی نوشته و از طریق شبیهسازِ رایانهای سازها آن را نواخته. بیش از یکدهۀ پیش، دیوید کوپ در دانشگاه استنفورد تعدادی از سوناتهای پیانویی راخمانینف را در اختیار یک دستگاه هوش مصنوعی قرار داد تا چیزی شبیه بهآن بنوازد. دومینیک لوپس در کتاب فلسفۀ هنر رایانهای مینویسد که خودش شاهد بوده، که کوپ دو سونات راخمانینفی را که یکی ساختۀ راخمانینف و دیگری نوشتۀ هوش مصنوعی بود برای گروهی از اساتید موسیقی ارائه داد و آنها نتوانستند تشخیص دهند که کدام برای راخمانینف است و کدام نیست. سالها از آن ماجرا میگذرد، اما کیفیت داستانهایی که هوش مصنوعی ابداع میکند، در آن حد بالا نیست. البته باید اعتراف کنم که مقالاتی که هوش مصنوعی در حوزۀ مهندسی رایانه نوشتهاست، در مواردی از مجلات پژوهشی پذیرش گرفته، و در واقع داوران مجله متوجه هیچ خللی در اثر نشدهاند. اما مهندسی هم با هنر، ادبیات یا فلسفه متفاوت است. بهنظرم هوش مصنوعی در زمینۀ اموری که تخیلیتر باشند و یا بهادراک مفاهیم نیاز جدی داشتهباشند، راه دشوارتری در پیش دارد، و در یادگرفتن و بازآفرینی نحوۀ محاسبهها یا تکنیکهایی که چندان بهتخیل نیاز ندارند کاملاً موفق است، و با اینحال، سالها پیش بهخوبی از عهدۀ موسیقی برآمده.
● گفتهبودم که پیشنهادهای دستۀ دوم زود اثر میگذارند و زود اثرشان از بین میروند. طبق بازخورد یکی از دوستان، این ادعا دقیق نیست و مورد نقض دارد؛ باکتریهایی در روده هستند که در کاهش افسردگی مؤثرند، و اگر مثلاً یکبار مصرف شوند، برای مدتی بسیار طولانی خودشان را تکثیر میکنند و باقی میمانند و اثرشان دوام دارد. میتوانم توجیه کنم که تکثیر و حضور مداوم باکتریها، بهمنزلۀ مصرف مداوم آن باکتری است، و بهفرض «از بین رفتن سریع اثر» لطمه نمیزند، زیرا در این مثال، حتی اگر اثر زود برطرف شود، مجدداً اثرگذاری اتفاق میافتد. ولی با اینحال، میپذیرم که شواهد کافی برای مدعای من وجود ندارد. بهتر است بهجای هر اظهار نظر وسیعی، صرفاً خودم را مثال بزنم. برای من موسیقی پدیدهای است که با سرعت خوبی میتواند احوالم را دگرگون کند، و البته اثری که بر احوالم میگذارد ماندگار نیست. اگر دغدغههای ذهنی را شبیه شیئی تصور کنیم که با کش به ذهن من بسته شدهباشند، موسیقی میتواند با قدرت خوبی آنها را به دوردست پرتاب کند، و یا حتی در طول اجرا، آنها را دور نگهدارد، اما بهمحض آنکه حضورش پایان بپذیرد، کش کار خودش را میکند و دغدغهها با سرعت بهجای خودشان برمیگردند، اما راهکارهایی از جنس اندیشه، بهکندی تلاش میکنند تا کشها را پاره کنند. این سخن هم بهمنزلۀ ارزشداوری این دو دسته از راهکار نیست. هر راهکار میتواند در جایگاه خودش و بهاندازۀ خود مؤثر واقع شود، و احتمالاً بهترین شیوهها، تلفیقی باشد از همۀ راهکارها، با توازنی معقول و مناسب.